نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار ● چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم●●
وبلاگ حاضر با عنوان؛ آستان حضرت دوست ، مجموعه ایست کشکول مانند از ادبیات و شعر.
در طول سالها مطالعه ، به مطالب بسیار زیبایی بر خورده ام که متاسفانه هیچگاه آنها را گردآوری و دسته بندی نکرده ام ، قصد من از راه اندازی این مجموعه جمع آوری این مطالب است.
ادامه...
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد وخندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان...
آخ...گفتی...همینه!!
چه خوب! قالب وبلاگتون درست شد:)
حالا این احساس ِ سوختن چه جوری هست؟ برای ما هم بگین تا بفهمیم;)
آره...الحمدلله درست شد
حلوای طنطنانی...تا نخوری ندانی...آره داداش!...ساری...آبجی
((:
من سوخته ام...در استانه ی راهی....
بکش تا بدانی چه کشیده ام!!!
سوختگان از حال سوختگان بهتر خبر دارند