نمی دونم چرا آدم نمی شیم؟!
هزار چراغ دارد و بیراهه میرود
بگذار تا بیافتد و بیند سزای خویش
بیشترش تقصیر خودمونه ... ولی قبول کن یه ریزه اش هم تقصیر خودته!...هی می گم آدمم کن...نمی کنی که!!...تازه درخت سیب هم تو مسیرم می کاری!
بعد التحریر: دلم برات و براش تنگ شده...می شود آیا؟
می شود..................:)
لا اقل می گفتید: می شوی!!
(؛
خواهد شد..توکل کنید!
ان شاالله
نه سیب نه گندم
آدم فریب نام تو را خورد...
والا ما که ملک بودیمو فردوس برین جایمان بود...
(قبول کن همش تقیر خودته آدم نشده عاقشم کردی اینم نتیجش!!!!!!!!!!!)
از روز اول پای یک زن در میان بود...همش تقصیر این ننمون حوا بود که آدم و سر به هوا کرد
(-؛
می گم دیگه کلا دیوار حاشا بلنده
اگه یه نفر تو این عالم آدم سر به زمین!!!!!!!(بخونید سر به زیر)کرد ننمون حوا بوده(-؛
حالا بماند هر چی میکشیم نگم حماقت از سادگی ابول بشر بوده!!!
آخ که گفتی...حضرت شاعر هم در همین راستا می فرمایند:
آنچه شیران را کند روبه مزاج....ازدواج است ازدواج است ازدواج
آدم که جای خودش...شیر رو بی دندونش می کنه این اولاد حضرت حوا
نه اگر نمی خواست آدمت کنه که نمی ذاشت زمین بخوری
اینم توجیهیه برای خودش