ذهن نوشت

ترشحات یک مغز سیاه و سفید

ذهن نوشت

ترشحات یک مغز سیاه و سفید

من و تنهایی و چاه

خستم....خیلی خستم... ذهنم درد می کنه


هزار تا قرار نرفته .... هزار تا کار نکرده... هزار نفر طلبکار...


شاید...اگر... احتمالا...۲۴ ساعتم بشه ۴۸ ساعت به نصف کارام برسم


و از اون ور:


تنهایی بد دردیه علیش گرفتارش شدم


(بر وزرن یکی از اشعار فخیمه حضرت مزخرف علیشمز)




در این مواقع دلم می خواد گورمُ گم کنم... مدتهاست دلم برای "خود" م تنگ شده


-------------

بعد التحریر: شاید این مطلب ادامه داشته باشد...شاید

نظرات 2 + ارسال نظر

فکر میکردم فقط ذهن من درد مند ست و خسته.......

نه متاسفانه... توی این مملکت همه همینطور شدن.......

چند روزیست حال و روزم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفائل میزنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
.....................................
ممنون که اومدید و خوندید.

ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

خوشحال شدم که با وبلاگتون آشنا شدم

----
در مورد آخرین سطر هم حق با شماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد