ذهن نوشت

ترشحات یک مغز سیاه و سفید

ذهن نوشت

ترشحات یک مغز سیاه و سفید

عاشق مرد

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی 

مردی از خویش برون آیـد و کـاری بکند   

کو کریـمی که ز بزم طربـش غـمزده‌ای

جرعـه‌ای درکــشد و دفـع خماری بکند  

یا وفا یـا خبـر وصـل تـو یـا مـرگ رقـیب

بود آیا که فلک زین دو سه کـاری بکند